مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت هفتاد و یکم :
مصطفی از وقتی که آمده بود اخمهایش کمی در هم بودند. هر کسی میتوانست با دیدنش پی ببرد که واقعا با خواهش و تمنا به آن خانه آمده است! دست به سینه روی مبلی نشسته بود و چشمانش خیرهی تلویزیون مقابلش بودند که پسر بزرگش سامی به همراه رضا خیلی هیجان زده مشغول پلی استیشن و فوتبال بودند.
نازنین هم روی همان مبل و در نزدیکی برادرش نشسته بود. دستهی بلند موهای زیتونی رنگش را روی شانهی راست
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۹ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۳۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مصطفی واسه خیلی ها واقعیه😂
۲ روز پیشآنیا
00معین بی صداوآروم روهم عاصی کردن اینا
۲ هفته پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آره بنده خدا صبرش دیگه تموم شد🥺
۲ هفته پیشمنیر
00چقدر اوضاع بد شد😔
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اهوم🥲💔 همهاش این معین رو عصبی میکنن☹️
۸ ماه پیشایلما
00دلم میخاد مصطفی یه کتک مفصل بخوره بدعنق بداخلاق😒😒ولی دمشگرم نازنین خوب خواهر شوهر بازیش گل کرد🤣
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
دیگه باید خیلی خشم آقای معینی رو فرا بگیره تا بخواد دست رو مصطفی بلند کنه🙈منم خیلی دلم میخواد منتها احتمالش شدیدا ضعیفه برام🤔 💔
۸ ماه پیشمرجان
00دست به مصطفی من بزنی شهرو به آتیش میکشم❤️ 🔥💪🏻
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
شما خیلی مشارکتت توی کامنتها کمه واسه همین مصطفی رو میدیم کتک بخوره😂 اولین کسی هستی که میگی مصطفی رو دوست داره
۸ ماه پیشمرجان
00آزااااده جون نکن این کارو جون من اصن من قول میدم همینجا توی کامنت ها کمپ کنم ساعتی ۱۰۰۰تا نظر میدم فقط دستت کسی به مصطفی نخوره 🥲😂💔
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
@مرجان پیشنهاد خیلی خوبیه میتونم روش فکر کنم😂 شما همون مرجانی هستی که مرتضی رو دوست داشت؟ یا تشابه اسمی شده؟
۸ ماه پیشمرجان
00آره آره من همون مرجانم ....من سر قولم هستما مراقب مرتضی باش🥲😂❤️ 🔥
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آخه اونایی رو هم انتخاب کردی که خودشون دنبال دردسر و کتک خوردنن🙈
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
در نتیجه خواهرشوهر بازی هم گاهی اوقات خیلی نیازه😅
۸ ماه پیشایلما
01بالاخره اون روی ناخوش معینم دیدیم 😁عصبی میشه چه جیگری میشه واسه خودش😍😂دلم میخاد
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
گوگولی عصبانیتش هم قشنگه😂
۸ ماه پیشمهلا
00❤
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
قلب بنفشششششش میخوامممم
۸ ماه پیشپرنیا
00عادت کردی ب بنفش 🤭
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آره الان احساس میکنم در حقم کم لطفی شده😅
۸ ماه پیشمهلا
00💜💜
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚💚حالا شد....
۸ ماه پیشزهرا
۲۵ ساله 00خانواده امینی شبیه به تمام خانواده های ایرانی ان،همیشه یکی از اعضای خانواده هست کا با بقیه دعوا دارن.
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
متاسفانه چنین شخصی در خیلی از خانوادهها پیدا میشه💔 کسی که میخواد زخم زبون بزنه حتی به خواهر و برادرهای خودش. به جای اینکه پشت معین رو بگیره دلش رو میشکنه🥲
۸ ماه پیشزهرا
۲۵ ساله 00هوف عجب پارتی بود !چقدر جالبه هر شخصیتت انقدر باهم فرق میکنه معین با فرهاد و گلشن با فریال! خانم شما بااین شتصیت پردازیتون واقعا بینظیرید.
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مرسی😍😍 واقعا ممنون💚 برام باعث افتخاره که نظرت اینه عزیزم😎 اطلاعیه قبلی در جواب شما بود که درمورد گلشن کامنت گذاشته بودی، امیدوارم بهش رسیده باشی
۸ ماه پیشستاره
۲۰ ساله 00۱معلومه که حق میدیم بازم خیلی مودب وخوب که۲درحدسلام۳به هم بی تفاوت باشن بسه۴وای نه دلت میاداصن حرفشم نزن 😔بله شایدبگن قوانین واعتقادت راپای یه دخترگذاشتی(مصطفی ازکسایه که مردم راازدینداری بیزارمکنن)
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
دقیقا مصطفی از هموناست😕👌🏻 دلم میاد یا نه؟؟؟ معلومه که دلم میادددد بلههههههه که دلم میاد
۸ ماه پیشپرنیا
00معصومه جان چی فک کردی راجع ب معین ک میگی نکنه اتفاقی افتاده؟؟این بچه گوگولیمون ی بغل و بوس ساده انجام میده ی هفته بعدش رو عذاب وجدان داره 😫😂
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا آدم چه فکرا که به ذهنش نمیرسه🥲
۸ ماه پیشپرنیا
00حماسه ای دیگر از آقای معینی 🥳 عطا و مرتضی امروز پسرآقا ومودبمون رو ب مرز جنون کشوندن ،راضی شدی عطا جان؟؟بچه حق داره از همه طرف تحت فشار روانیه ایناهم این وسط بهش زخم زبون میزنن
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
بنده خدا از چندین جهت داره به اعصابش فشار میاد وگرنه همه میدونن در کل چقدر گوگولیه😍👌🏻
۸ ماه پیشمریم گلی
00بهش حق میدم بنده خدا رو دیونه کردن با کارهای نسنجیده شون ،به معین حق میدم که با اون مصطفی یبس آشتی نکنه ،از یه طرف خانوادش واز یه طرف زخم زبون های عطا بنده خدا رو عصبی کردن ،ممنونم آزاده جان
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خواهش میکنم عزیزم😍💚 امیدوارم معین دوباره همون معین آروم بشه🤲
۸ ماه پیشآمینا
00مرسی که اطلاعیه رو برای کامنت من نوشتی🥰😘 فکر کن برنامه آشپزی آنلاین هم داریم دیگه چی میخوان خواننده ها.(بدو بدو اینور بازار رمان های این طرف هیجانی ترو و عاشقانه تره بشتابید که داغ میچسبه)🥰🥰🥰
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
قربونت خواهش میکنم😍💚 دیگه دارم همهی استعداد هامو رو میکنم😂
۸ ماه پیشآمینا
00۴.خودشون که میخوان برسن اگه خانواده ها یاری کنن .حالا اگه خانواده معین کوتاه اومدن و عطا راضی نشد تو خونخ حرف مفت باید بشنوه دیگه شایدم بهش فشار بیارن با یکی دیگه ازدواج کنه البته قبول نمیکنه🥲🥲
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ولی در هر صورت باید حرف بشنوه😂
۸ ماه پیشمرضیه
00این مرتضی چقدر انتره دلم واسه معین میسوزه چرا انقد تحت فشار میزاارنش آخه ۴توروخدا پایانشو خوب تموم کن اصن نمی خوام فکرشو بکنم ک بهم نمیرسن
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خیلی تحت فشار حرف دیگرانه🥺💔 واقعا نمیدونم به هم میرسن یا نه🤷
۸ ماه پیش
فاطمه ❤️
00آخی معین فوران کرد🥺💔این داداش مصطفی منو یاد برادر شوهر بزرگم میندازه کپ همن 😁نفهمه صلوات 😉